لذت تنهاییــــــــــــــــ
توجه : مطالب این وبلاگ هیچ ربطی به اسم وبلاگ ندارد :دی
|
بچه ها فولاد ماهان با پتروشیمی بازی داره...
از ذوب اهن و مهرام که باختیم...
دعا کنید از پتروشیمی با اختلاف کمتر ببازیم...
به سلامتی بیگرز که یادمون داد زندگی واقعی یعنی چی...
کل زندگیت به فناس اگه این اهنگو گوش نداده باشی...
...
قسمتی از اهنگ مسیر :
سررررد و گرم این زندگی رو چشیدممممممممم
سنننننننگینیِ بارِشو رو دوشم کشیدممممممم
مییییییییرم به سمت فردای روشنن
هرروز بیشتر میریییییییزه ، این برگای عمرمممممم
.
.
.
خیلی قشنگه
سلام بچه ها...
حالتون خبه؟ بچه ها خبن؟
.
.
.
امروز بدلیل جلسه ی شورای نمیدونم چی چی ما ساعت 11 از مدرسه تعطیل میشدیم . با احسان و سالار و چنتا دیگه از بچه ها قرار گذاشتیم بعد از مدرسه بریم پیست آسفالت و بسکتبال بازی کنیم . قرار شد توپ رو من بیارم.
اقا منم صبح یه ساک گندهههههههه اوردم که محتویاتش شامل توپ ، یه جفت کفش ، گرمکن و دفتر و کتابام بود...
دوزنگمون تموم شد و ساعت 11 شد و ما اومدیم که بریم پیست.
زنگ اخر فیزیک داشتیم و پنج دقیقه بعد از اینکه زنگ خورد کلاس خلوت بود و من و احسان و دوسه نفر دور میز معلم بودیم.
این ساک من خععععلی بزرگ بود و انداخته بودم رو کولم.
وایسادم جلوی میز معلم و گفتم : اقا برو تا کار ساک!!!
معلممونم چشاشو گرد کرد و گفت : تو کار ساک؟؟؟؟؟
منم پشتمو کردم و گفتم : اینو میگم...
گفت : اها ...
.
.
.
یعنی من و احسان به محض اینکه از کلاس اومدیم بیرون از خنده زمینو گاز میگرفتیم!